مروارید مهر

آنچه باید گفت

مروارید مهر

آنچه باید گفت

ورودی جدید

سلام

ورودی های جدید (87 ها) آمدند، درست مثل دو سال پیش ما.

تجربه خاصی بود. ای کاش می شد از برنامه ای که اجرا شد و صحنه هایی که دیدم فیلم برداری می شد. یکی از اولیا پرسید آقا اگه مراسم سخنرانی که برای ما گذاشته اند را نرم چی می شه گفتم:هیچ، ریاست دانشگاه حرفی برای گفتن نداره. خندید و رفت. کلی از من در مورد رشته و اساتید و غیره پرسیدند دقیقا همون سئوالاتی که ما از 82 ایها و غیره می پرسیدیم. البته می توانم بگویم که جواب سئوالاتشان مثل جواب 82 ایها نبود.

 دوستان خیلی کمک کردند. علی که کلی برنامه خودش را تغییر داد تا به داد ما برسد.بامداد هم با علاقه آمد. حسین هم لطف کرد از خواب بیدار شد و آمد. بچه های انجمن علمی هم خیلی تلاش کردند. خیلی خوبه که به فکر جذب نیرو باشند. خانم عبدی هم زحمت فراوان کشید. سخت افزاری ها زیاد بودند. اگه دوستان دانشکده نمی امدند کلی آبروریزی می شد. عابد هم کم نگذاشت.

 همین اول کاری دعوای نرم و آی تی شروع شد. این وسط سخت افزاری ها حیران و بی تفاوت. من یکی که بدم می آید از این حرفها. اگه بهم نخندید باید بگم که مهم دانشجو بودن و دانشجو ماندن است در هر رشته ای.

کلی کار دارم که فکر هر کدوم ذهنم را در گیر کرده. از افطاری شورای دانشکده و افطاری مجمع عمومی شورای صنفی تا پیگیری وضعیت خوابگاهها و تغذیه بچه ها. از وضعیت ثبت نام سه عزیز دانشگاه تا وضعیت درسی و مشکلات خودم.

 واقعا خندم می گرفت وقتی به حرفهای آقای- به اصطلاح دکتر- رهایی  در جمع 87 گوش می کردم. ایشان می گفت ما نمی خواهیم شما تک بعدی رشد کنید و فقط به درس بپردازید. امکاناتی فراهم کرده ایم که می توانید از آنها استفاده کنید می توانید با حضور در تشکل های دانشجویی و یا کانون های علمی و فرهنگی از اوقات فراغت خودتان استفاده کنید.

یکی نیست به این آقا بگه که آخه آقای رئیس سال 85 که مهمترین تشکل دانشگاه یعنی انجمن اسلامی را که بستید سال بعدش که دست نیروهای .. باز گذاشتید تا بتونید به این بهانه نشریات دانشجویی را ببندید. سال 87 هم که بعد از این که بهانه ای برای بستن شورای صنفی نداشتید کانون های فرهنگی را بستید. اقای رئیس دروغ واجبه یا مستحب.

آزادی، رها بودن

سلام

نمی دانم چه حکمتی است که نمی توانم به موقع پست بدهم.عید مبعث کجا اغاز ماه مبارک رمضان کجا؟

 یکی از بزرگترین مطالبی که خیلی با آن حال می کنم. آزاد بودن، رها بودن از همه چیز و بنده یکی بودن، برای یکی مردن است. چقدر این مطلب می تواند برای ما مصداق پیدا کند. این موضوع هنگام کار در تابستان برای من خیلی مطرح بود. و در مسئولیت سنگینی که دارم بیشتر مطرح است. خیلی دشوار است که در این زمانه اسیر مسائل مختلف نبود. اسیر نوشته یکی نباشی. اسیر بازی نبود.  اسیر پول نبود. دلبسته این و آن نباشی. اسیر نام و نشان و موقعیت نبود. خلاصه آزاد زندگی کرد و آزاد مرد.

 هفته سختی را در پیش دارم. از همه التماس دعا و کمک.

راستی مواظب شوخی های خودتان باشید. مخصوصا شوخی با تلفن همراه و پیام کوتاه. اولین سحر ماه رمضان امسال خیلی برای من خیلی بد بود.