روزی سخت
1-یه پیشنهاد می کنم تا می شه کمتر شوخی کنید.چون دیشب و امروز به خاطر یه شوخی بچهگانه کلی اذیت شدم.فشار روحی سختی بود.
2-اعتصاب غذا انجام شد.مدیریت بی غیرت و احمق دانشگاه فکر می کرد با تغییر غذا و پر زرق وبرق کردن غذا می تونه جلو اعتراض دانشجویان را بگیره.
دو تا صحنه را توصیف می کنم:
از سمت دانشکده معدن به سمت سلف حرکت می کردم.یه گربه یواشکی با کلی ترس اومد یه تیکه جوجه برداشت ،و برد که بخوره .
به گفته بچه ها بسیجیان عزیز از ظرف بچه جوجه بر می داشتند و می خوردند(از نظر شرعی برای آنها هیچ مشکلی وجود نداره)و با انداختن پاکت سیگار و آشغال در ظرف ها از ظروف عکس می گرفتند.خودم به چشم دیدم که دبیر سابق انجمن بسیجی از ظرف بچه ها گوشت برداشت و خورد.ازش پرسیدم چرا؟
گفت اینا شبه ناکه من بعدا پولشو رد می کنم.
آقایونی که این همه مدعی اسلام هستند،....
حیف که باید به حرف samz گوش کنم وگرنه.

3-تو را به خاطر دوست داشتن، دوست دارم