دو ساعت، مسئولیت، دروغ
سلام
معذرت می خوام که دیر به دیر مطلب می دهم.واقعا سرم شلوغ شده است، مسئولیت گرفتن همین عوارض را هم دارد.این مطلب را می گذارم احتمالا مطلب بعدی را بعد از امتحانات پایان ترم می فرستم.کجا دنیا به خاطر یک روز(18 تیر) امتحانات یک دانشگاه را در مدت کمتر از 10 روز برگزار می کنند؟
و اما بعد:
اولین نکته ای باید بگم این است که بعد از مدتها تونستم به خودم اثبات کنم که خیلی ها هستند که به فکرم هستند، هر چند که با آنها بد رفتار کرده باشم. یکی از انتقاداتی که مادرم در دبیرستان به من وارد می کرد این بود که دوستان و دلسوزان زیادی داری و برای حفظ آنها تلاش زیادی نمی کنی. خوشحالم که هنوز به فکر من هستند و از من احوالپرسی می کنند.آقای آقاخانی حالم خوبد نیست. کمی شیطونی ام بیشتر شده است.من هم زیاد به وبلاگ شما سر می زنم. امیدوارم بتوانم با فعالیتهایم اثبات کنم شاگرد خوبی برای شما بوده ام. امیدوارم شما هم خوب باشید.

نکته دوم:عضو شورای صنفی دانشکده شده ام.اعتمادی که دانشجویان به بنده داشتند.تلاش کردم حداقل خواسته های آنها را برآورده کنم.یکی از این موارد اردوی سالانه دانشکده بود.یک ماه طول کشید که توانستیم مجوز بگیریم.بعد از این که مجوز گرفتیم، یکی از دانشجویان از من پرسید فلانی چرا اصرار داری که اردوی مختلط ببری.تنها جوابی دادم این بود که توانایی برگزاری دو اردوی مختلف را ندارم.می دانستم که مسئولین دانشگاه به کوچکترین رفتار دانشجویان حساسیت نشان می دهند. خودم هم در مورد بعضی از مسائل محتمل حساس بودم.اولین تلاشم این بود که خودم راضی باشم که کاری خلاف آنچه را که از دینم فهمیدم انجام ندهم.دومین تلاشم این بود به خاطر هیجانی شدن،دوستانم وخودم دچار دردسر نشویم.خدا را شکر که موفق شدم.فقط ناراحتم که می توانستم با فراهم کردن امکاناتی بهتر اردویی شایسته برای دوستانم فراهم کنم.این را هم باید تاکید کنم که اگر عزیزانم در شورا صنفی نبودند،که هیچ کاری از دستم برنمی آمد.اگر دوست ده سالم عابد و همچنین حسام نبودند،فلج بودم.واقعا همه تلاش کردند.خوشحالیم بیشتر از برگزاری اردو، ایجاد فضای صمیمیت همراه با همکاری بین دوستان نزدیک به خودم بود.خیلی وقتها بامی گیر می داد که فلان کار را چه کرده،یا امین یادت هست که باید بهمان کار رو انجام بدی؟می خوای من انجام بدم!اولش عصبانی می شدم که گیر می ده.ولی بعد اندک زمانی کیف می کردم که رفیق دارم که به فکر خودم و کارهایم هست. بامی در این زمینه تنها نبود.خیلی های دیگه هم همینجوری بودند. مثل حسین (کلی مسائل مالی از او یاد گرفتم)امیدوارم که در محیط های دیگری مثل کار و یا مسئولیتهای بزرگتر همین طور نسبت به هم عمل کنیم.اگه بقیه مملکت هم این جور با همدلی همراه هم بودند. و طوری رفتار می کردند که اعتماد به هم را از دست ندهند،اوضاع کشور این گونه نبود. حرفها شعار نبود.بچه ها اثبات کردند که این توانایی را داریم.نقدی هم دارم.بچه ها باید حتما باچشم خود ببینند تا کار را جدی تلقی کنند.دقیقه 90 .مثل پرسپولیس(راستی فقط اصفهان)خیلی از این کارها که باعجله انجام شد به خاطر تنها بودن در اول داستان بود.این هم تجربه می خواهد.همین جا به دوستانم در شورای صنفی که بارها به ایشان یادآوری کردم هشدار می دهم که کار ما برگزاری اردو نیست.کار ما فراتر از این کارهاست.همت کنید که بتوانیم کارهای اصلی خود را انجام دهیم. به دوستان دانشکده هم توصیه می کنم که همان طور که مطالبه به حقی از شورا صنفی داشتید و با کمک خودتان به آن رسیدید، مطالبات دیگری که به رشد و پیشرفت شما می انجامد را مطرح کنید.ما را هل دهید.

نکته سوم:فهمیدم که مسئولیت عده ای را به عهده داشتن سخت و اضطراب آور است.تازه بعضی از رفتار معلمها در دبیرستان را می فهمم.یک حسی که تا به حال نداشتم.اضطراب.این اضطراب با اضطراب سر جلسه امتحان و یا کنکور و یا اضطراب امتحان عملی گواهینامه رانندگی فرق داشت.در هر صورت خیلی خوشحالم که تونستم این تجربه را داشته باشم.

نکته چهارم: صداوسیما هم بی شرمی ترکونده.مثل آب خوردن دروغ می گویند.مدعیان دین داری هیچ بویی از صدق و راستی نبرده اند. به قول پدربزرگم،یک روده راست تو شکمشون نیست.باید به ایشان یادآور شوم که مومن دزدی می کند،مومن زنا می کند، اما هرگز دروغ نمی گوید.این گفته پیامبر گرامی ماست.امیدوارم که من هم رعایت کنم.لابد می پرسید که چی گفته این قدر ناراحتی!چهارشنبه گذشته در اخبار تلویزیون گفته شد که دکتر شیرزاد از کشور خارج و به آمریکا فرار کرده است. حالا خوبه که یکی از اقوام در صدا و سیما کار کلفتی داره می توانستند با یک گفتگو ساده متوجه بشوند که آیا خبر صحت دارد یا نه؟ قضیه چیست؟ خیلی ساده، دکتر با جدیت بیشتری به کار علمی خودشان مشغول شده اند. به قول خودشان هر کاری را که انجام بدهند و هر چیزی را که از ما بگیرند کتاب و خودکار و کاغذ و مسئله را از من نمی توانند بگیرند. به خاطر همین مشغله کاری زیاد کمتر مصاحبه می کنند و کمتر در جلسات مختلف شرکت می کنند.لذا دیگران گمان کرده اند که ایشان در کشور حضور ندارند. خیلی حرفها می توانم بگویم به همین مقدار بسنده می کنم.همین نکته را هم بیان می کنم که به علت مبارزاتی که ایشان در سالهای 57 و 58 داشته اند،گمان نمی کنم که دولت ایلات متحده به ایشان ویزا بدهد. حداقل گرفتن ویزا کار سختی خواهد بود.

نکته پنجم:آغاز به کار مجلس هشتم،هیچ احساسی نداشتم.برعکس دو مجلس قبلی.لاریجانی رئیس شد.خوب مدیریت بهتری دارد.اما نظامی است و سپاهی و این از نظر من خوب نیست.عملکردش در صدا وسیما کاملا روشن است.به گمانم راحتتر اقلیت را خاموش می کند.امیدی نیست جز خدا که کاری کند که سید محمد خاتمی پاینده رییس جمهور آینده باشد.


نکته ششم:مسئولیت سختی را گرفته ام.علیرغم تمام مشورتهایی که انجام دادم.شرایط ایجاب کرد.و خواست دیگران.دو نگرانی وجود دارد:دانشکده و درس خودم.باید فکر کنم که چه باید انجام دهم.مسئولیت شورای صنفی دانشگاهی که دو سال است که سرکوب می شود،کاری سخت و دشوار است.

ببخشید اگر طولانی شد.